نویسندگان: سعید انواری (1)، عباس انواری (2)




 

بحثی منتقدانه از منظر دانش فیزیك

چكیده:

«تخلخل» و «تكاثف» دو اصطلاح در علم طبیعیات هستند كه در معانی متعددی به كار رفته‌اند. در این مقاله معانی مختلف این دو اصطلاح، اعم از حقیقی، غیرحقیقی و مجازی، و تفاوت آنها با نموّ و ذبول، سمن و هزال، ورم و نیز زیادت و نقصان مصنوعی بیان شده و به شرح انواع مختلف آنها از قبیل: طبیعی و قسری، ذاتی و عرضی، جسمانی و روحانی پرداخته شده است. سپس با بیان دلایل فلاسفه‌ی مشاء و ارائه‌ی آزمایش‌های تجربی در اثبات تخلخل و تكاثف حقیقی، به نقد و بررسی این دلایل از منظر دانش فیزیك پرداخته و نشان داده شده است كه گرچه به برخی از این دلایل ایراداتی وارد است، در مجموع می‌توان از تخلخل و تكاثف حقیقی دفاع كرد و سخن مخالفان این نوع از تخلخل و تكاثف، همچون شیخ اشراق، صحیح به شمار نمی‌آید.
كلیدواژه‌ها: تخلخل، تكاثف، انبساط، انقباض، طبیعیات، فیزیك، فلسفه‌ی اسلامی.

1. درآمد

پدیده‌های تخلخل و تكاثف را در طبیعیات قدیم از خصوصیات اجسام دانسته‌اند و برای هر یك از آنها اقسامی ذكر كرده‌اند. تاكنون تنها در مدخل‌های «كثافت» در دائرة المعارف تشیع (انواری، 13/ 590-595) و «تخلخل و تكاثف» در دائرة المعارف بزرگ اسلامی (نوربخش، 14/ 681-682) به پدیده‌ی تخلخل و تكاثف از دیدگاه فلاسفه‌ی اسلامی توجه شده است، اما بررسی جامعی در این مورد صورت نگرفته است. همچنین دلایل عقلی و تجربی تخلخل و تكاثف حقیقی كه از موارد اختلافی میان حكمت مشاء و اشراق به شمار می‌آید، از منظر علم فیزیك مورد بررسی قرار نگرفته است. در این مقاله با بیان خصوصیات این دو پدیده به بررسی نظرات فلاسفه‌ی اسلامی در توجیه آنها پرداخته و نشان داده شده است كه تا چه میزان این نظرات با آنچه امروزه در علم فیزیك مطرح است، مطابقت دارد.
«تكاثف» در لغت به معنای ستبر شدن و برهم نشستن و تراكم و هم معنای «اندماج» یعنی درهم شدن و استوار شدن چیزی است، و در اصطلاح فلسفی به معنای كم شدن حجم و طول جسم است و در مقابل، تخلخل به معنای «جدا شدن اجزای چیزی از یكدیگر» و هم معنای با «انتفاش» (حالتی كه حیوان موی خود را باد می‌كند) است، و در اصطلاح فلسفی به معنای افزایش حجم و طول جسم است (دهخدا، لغت نامه؛ ابوالبقا، 304؛ ملاصدرا، اسفار، 76/4؛ فیاض، شوارق الالهام، 4/ 440؛ سبزواری، شرح منظومه، 4/ 286-287). بر این اساس رابطه‌ی میان این دو اصطلاح را رابطه‌ی تضاد دانسته‌اند (تهانوی، 450/1).

2. انواع تخلخل و تكاثف

تخلخل و تكاثف در دو معنای حقیقی و غیرحقیقی (مشهوری) به كار رفته‌اند (تهانوی، 1253/2؛ بهمنیار، 679؛ سبزواری، شرح منظومه، 287/4).

2. 1. تخلخل و تكاثف حقیقی

در نظر قدما، تخلخل حقیقی به معنای افزایش مقدار (كمیت) جسم است بدون آن كه چیزی به آن اضافه شود و یا در میان آن حفره‌ای ایجاد گردد. بنابراین اگر افزایش كمیت جسم بدون اضافه شدن جسمی از خارج صورت گیرد، به آن «تخلخل» می‌گویند (الامدی، 355، ابن سینا، الحدود، 258؛ همو، نجاة، 299؛ همو، عیون الحكمة (3)، 180؛ غزالی، 298؛ جرجانی، 59). چنان كه ابن سینا می‌نویسد: «متخلخل آن بود كه جسم جنبش كند سوی زیادت، بی‌آنكه اندر وی چیزی دیگر آید.» (ابن سینا، طبیعیات دانشنامه، 9).
تكاثف حقیقی برخلاف تخلخل و به معنای كاهش مقدار (كمیت) جسم است، بدون آنكه چیزی از جسم جدا گردد و یا حفره‌ی موجود در آن از میان برود (ابن سینا، عیون الحكمة، 18؛ ابوالبقا، 304؛ فیاض، گوهرمراد، 122). بنابراین اگر كاهش كمیت جسم بدون خارج شدن جسمی از آن صورت گیرد، به آن «تكاثف» می‌گویند (الآمدی، 355، ابن سینا، الحدود، 258؛ غزالی، 298؛ جرجانی، 71). ابن سینا می‌نویسد: «تكاثف جنبش بود سوی نقصان، بی آن كه چیزی بپالاید.» (ابن سینا، طبیعیات دانشنامه، 10). بر این اساس، در تخلخل نباید فرج (سوراخ و حفره) در شیء ایجاد شود و در تكاثف نباید اكتناز (گرد آمدن و پُر شدن) (4) رخ دهد (فخر رازی، شرح عیون الحكمة، 42/2؛ شهرزوری، رسائل الشجرة، 239/2). بدین معنا كه تغییر حجم جسم نباید به دلیل ایجاد خُلل و فرج (فضاهای خالی) و یا پُرشدن آن‌ها باشد.
فلاسفه‌ی اسلامی كه به تخلخل و تكاثف حقیقی اعتقاد داشته‌اند، مثال‌هایی در مورد آن بیان كرده‌اند كه در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شود. به عنوان مثال: تبدیل (انقلاب) بخار آب (هوا) به آب را از مصادیق تكاثف حقیقی دانسته‌اند (غزالی، 294) و یا شكسته شدن ظروف (اوانی) در اثر سرمای شدید را به دلیل متكاثف شدن آن دانسته‌اند (ملاصدرا، الحاشیه علی الاهیات، 54). همچنین حجیم شدن غذا در معده را نیز از اقسام تخلخل حقیقی به شمار آورده‌اند. به تعبیر ابن سینا: «چون طعام كه اندر شكم كسی مهتر شود و بیاماسد» (ابن سینا، طبیعیات دانشنامه، 9).

2. 2. تخلخل و تكاثف غیرحقیقی

تخلخل غیرحقیقی آن است كه جسمی كه با جسم موردنظر ما فرق دارد، از خارج وارد منفذهای آن شده و باعث افزایش حجم جسم گردد. مانند هنگامی كه پنبه زده می‌شود و با داخل شدن هوا در داخل آن، افزایش حجم پیدا می‌كند و یا اگر اسفنجی را داخل آب كنیم، آب داخل شده به خُلَل و فُرج آن، باعث افزایش حجم آن می‌گردد.
همچنین تكاثف غیرحقیقی آن است كه جسمی كه با جسم موردنظر ما فرق دارد، از منفذهای آن خارج گردد و بدین طریق باعث كاهش حجم جسم گردد. مانند آنكه اگر پنبه‌ی زده شده، مدتی تحت فشار قرار گیرد، با خارج شدن هوای داخل منفذهای ان، كاهش حجم می‌دهد و كوچك می‌گردد و یا آنكه اسفنج خیس، در اثر فشرده شدن، آب خود را از دست می‌دهد و كاهش حجم پیدا می‌كند.
این قسم از تخلخل و تكاثف كه آن را «عرفی» و «مشهوری» نیز نامیده‌اند (رضانژاد، 1558/2). به حالتی از افزایش و یا كاهش حجم جسم گفته می‌شود كه در آن اجزاء غریب (غیرذاتی و غیرمقوم، اجسام خارجی) در تركیب جسم داخل گردند و یا از آن خارج شوند. در این معنا است كه تخلخل با «انتفاش» (حالتی كه حیوان، موی خود را باد می‌كند) و تكاثف با «اندماج» هم معنا است. (فیاض، شوارق الالهام، 440/4).
شهرزوری تخلخل و تكاثف غیرحقیقی را مذهب اوائل دانسته و آن را در مقابل نظر معلم اول و پیروان وی قرار داده است كه تخلخل و تكاثف حقیقی را پذیرفته‌اند (رسائل الشجرة، 239/2). باید گفت كه شیخ اشراق تخلخل و تكاثف حقیقی را نمی‌پذیرد و معتقد است كه در تمامی مصادیق تخلخل و تكاثف، جسمی لطیف بین اجزا جسم وارد می‌شود (تخلخل) و یا از آن خارج می‌گردد (تكاثف) و بنابراین در نظر وی تمامی انواع تخلخل و تكاثف از نوع غیرحقیقی آن هستند (سهروردی، حكمة الاشراق، 77/2). انكار تخلخل و تكاثف حقیقی را به رواقیان نیز نسبت داده‌اند (ملاصدرا، الشواهد، 100؛ اردكانی، 145).
باید توجه داشت كه اصطلاح تخلخل و تكاثف غیرحقیقی با اصطلاحات «نموّ و ذُبول» (بالیدن و پژمردن) و «سَمَن و هَزال» (چاقی و لاغری) و «ورم» (افزایش غیرطبیعی حجم یك عضو) و «زیادت و نقصان مصنوعی» (افزایش و كاهش حجم یك جسم به وسیله‌ی عاملی خارجی) كه همگی به نوعی با افزایش و كاهش حجم جسم مرتبط هستند متفاوت است (تهانوی، 1253/2؛ ابن سینا، طبیعیات دانشنامه، 8؛ همو، عیون الحكمة، 18). برای روشن شدن تمایز میان آنها، به شرح مختصر هر یك از این اصطلاحات می‌پردازیم.

نموّ، سَمَن و ورَم:

اگر افزایش مقدار اصلی جسم در اثر اضافه شدن مقادیری از خارج به آن، در همه‌ی جهت‌ها و بر طبق نسبت‌های طبیعی باشد‌ (5)، آن را «نمو» می‌نامند. (فیاض، 122، الآمدی، 355؛ كاتبی، 434؛ ابن كمونه، 300؛ بهمنیار، 682؛ سهروردی، طبیعیات تلویحات، 32). مانند آن كه جانداران بر اثر تغذیه رشد می‌كنند و بر كمیت آنها افزوده می‌شود (ابن سینا، طبیعیات دانشنامه، 8). فلاسفه در این تعریف با افزودن قید «مقدار اصلی جسم» اضافه شدن شیئی به سطح خارجی جسم را از تعریف خارج كرده‌اند (ملاصدرا، شرح الهدایة، 112). در صورتی كه این افزایش در اجزای غیر اصلی (زائد بر) جسم باشد، آن را «سَمَن» (چاقی) می نامند (سبزواری، شرح منظومه، 283/4). لازم به ذكر است كه سمن تنها در عرض و عمق پدید می‌آید و نه در همه‌ی جهت‌ها، لذا قید «در همه‌ی جهت ها» را نیز در تعریف نمو ذكر كرده‌اند (ملاصدرا، شرح الهدایة، 113؛ ابن كمونه، 300). همچنین قید «بر طبق نسبت‌های طبیعی»، مورد ورم را از تعریف نمو خارج ساخته است (ملاصدرا، شرح الهدایة، 113؛ ابن كمونه، 300)، چرا كه ورم، افزایش حجم جسم به نحو غیرطبیعی تعریف شده است.

ذُبول و هَزل:

پدیده‌ی ذبول در مقابل نمو و پدیده‌ی هزل در مقابل سمن (چاقی) قرار دارد. اگر كاهش مقدار اجزای اصلی جسم در اثر جدا شدن مقادیری از جسم صورت گیرد، به این كاهش «ذُبُول» (پژمرده شدن) می‌گویند (الآمدی، 355؛ ملاصدرا، شرح الهدایة، 113؛ فیاض، شوارق الالهام، 447/4). مانند آن كه بدن جانداران بر اثر سوء تغذیه، تحلیل می‌رود و از كمیت آن كاسته می‌شود (ابن سینا، طبیعیات دانشنامه، 8؛ همو، نجاة، 299) و در صورتی كه این كاهش در اجزاء‌ غیراصلی جسم باشد، آن را «هَزل» (لاغری) می‌نامند. (سبزواری، شرح منظومه، 283/4؛ همو، اسرارالحكم، 267).
زیادت و نقصان مصنوعی آن است كه به وسیله‌ی عاملی خارجی بخشی از همان نوع جسم را به آن افزوده یا از آن جدا كنیم تا حجم جسم افزوده شده و یا كم گردد.

3. بحث تخلخل و تكاثف از منظرهای دیگر

تخلخل و تكاثف را می‌توان در مورد كل عالم و یا در مورد اشیای درون عالم مطرح نمود (مطهری، 199). در مورد كل عالم این سؤال مطرح است كه آیا كل عالم می‌تواند متخلخل و یا متكاثف گردد؟ استاد مطهری تخلخل كل عالم را با نظریه‌ی «انبساط كیهانی» مشابه دانسته‌اند (مطهری، 200) (6). در مورد اشیای درون عالم، تخلخل و تكاثف را از منظرهای مختلفی دسته بندی كرده‌اند. یكی از این دسته بندی‌ها تقسیم تخلخل و تكاثف به حقیقی و غیرحقیقی است كه پیش از این بیان گردید. سایر تقسیم بندی‌های مطرح شده به قرار زیرند.

الف) تخلخل و تكاثف مجازی:

از این منظر، به «رقیق بودن» (رقة القوام) و «غلیظ بودن» (غلظة القوام) به نحو مجازی، تخلخل و تكاثف اطلاق می‌شود. (ابن سینا، الحدود، 258؛ بهمنیار، 679؛ تهانوی، 451/1، 1253/2؛ نگری، 279/1، سبزواری، شرح منظومه، 287/4). حكیم سبزواری این قسم را نیز تخلخل و تكاثف «مشهوری» نامیده است (سبزواری، شرح منظومه، 287/4). این معنا از تخلخل و تكاثف با معنای لطافت در مقابل كثافت یكسان است (فخر رازی، المباحث، 394/1). «لطیف» در مقابل «كثیف» به اشتراك لفظ دارای چهار معنا است كه تنها در یك معنای خود با تخلخل مجازی اشتراك دارد (7) (ملاصدرا، اسفار، 65/4). در این معنا لطافت به معنای رقیق بودن (رقّت) و كثافت به معنای غلیظ بودن (غلظت) است كه از اقسام ملموسات به شمار می‌آیند (نیشابوری، الحدود، 43؛ قطب شیرازی، درة التاج، 548) و جسم كثیف به معنای جسم سخت و محكم (غلیظ القوام) است و جسم لطیف یعنی آنچه نرم و شُل (رقیق القوام) است و به آسانی اشكال مختلف را می‌پذیرد و از دست می دهد (فخررازی، المباحث، 282/1).

ب) تخلخل و تكاثف طبیعی و قسری:

تخلخل و تكاثف را از این منظر به «طبیعی» (=طبعی) و «قسری» تقسیم كرده‌اند. چنانكه حركت را به طور كلی به طبیعی و قسری تقسیم كرده‌اند (ابن سینا، طبیعیات دانشنامه، 11). مطابق این تعریف، در صورتی كه عاملی خارجی در تخلخل و تكاثف دخالت داشته باشد مثلاً چنان كه به وسیله‌ی آتش، آب را گرم كنیم تخلخل پدید آمده را قسری می‌نامند و در صورتی كه خود طبیعت باعث این امر گردد و مثلاً به نحو طبیعی آب به هوا (بخار آب) منقلب گردد، تخلخل پدید آمده را طبعی دانسته‌اند (8) (قطب شیرازی، درة التاج، ص642؛ ابن كمونه، 232؛ شهرزوری، رسائل الشجرة، 247/2).

ج) تخلخل و تكاثف ذاتی و عرضی:

از این منظر تخلخل و تكاثف را به «ذاتی» و «عرضی» تقسیم كرده اند، چنانكه حركت را به طور كلی به ذاتی و عرضی تقسیم كرده‌اند (ابن سینا، طبیعیات دانشنامه، 10 و 11). اگر تخلخل و تكاثف موجب تغییر عنصری به عنصر دیگر شود (صورت نوعیه تغییر كند)، مانند آنكه آب به هوا و یا هوا به آب مبدل گردد، آن را تخلخل و تكاثف ذاتی می‌نامند (9) و در صورتی كه موجب تغییر عنصری به عنصر دیگر نگردد (صورت نوعیه تغییر نكند) آن را بالعرض می‌نامند. مانند آنكه هوا در روز، گرم و متخلخل و در شب، سرد و متكاثف می‌گردد (ابن سینا، تعلیقات، 60).

د) تخلخل و تكاثف جسمانی و روحانی:

از این منظر تخلخل و تكاثف را به «جسمانی» و «روحانی» تقسیم كرده‌اند. تخلخل و تكاثف جسمانی به افزایش و كاهش حجم جسم اطلاق می‌شود. در مقابل، از انبساط و انقباض روحی به تخلخل و تكاثف روحانی تعبیر كرده‌اند (نك: ملاصدرا، اسفار، 155/4). مانند انبساطی (تخلخلی) كه از شادی (فرح) در روح انسان پدید می‌آید و گرفتگی (تكاثفی) كه بر اثر غم در روح پدید می‌آید (ابن سینا، رسالة فی الأدویة، 235 و 236؛ فخر رازی، المباحث، 408/1؛ كاتبی، 330). از آنجا كه این نوع از تخلخل و تكاثف با مباحث طبیعیات قدیم مرتبط نیست و تنها به دلیل اشتراك لفظ تخلخل و تكاثف نامیده شده‌اند، به بررسی آن نمی‌پردازیم.

4. رابطه‌ی تخلخل و تكاثف با انبساط و انقباض

اصطلاح انبساط و انقباض كه به نوعی با مفهوم تخلخل و تكاثف مرتبط است، در گذشته بیشتر در حیطه‌ی پزشكی به كار رفته است و مثلاً نبض را ناشی از انبساط و انقباض رگ دانسته‌اند (ابن سینا، رگ شناسی، 9). همچنین از انبساط و انقباض نفس، روح انسان سخن گفته‌اند و تخلخل و تكاثف روحانی را عامل آن به شمار آورده‌اند (فخررازی، المباحث، 408/1؛ هروی، 247؛ ملاصدرا، اسفار، 155/4). اما این اصطلاح در حیطه‌ی طبیعیات نیز در كنار اصطلاح تخلخل و تكاثف مطرح بوده است (10) (نك: ابن سینا، طبیعیات شفا، 33/1 و 219؛ شهرزوری، رسائل الشجرة، 242/2؛ ابوحیان، 321). از موارد فوق و همچنین مواردی كه در متن مقاله به كار رفته است می‌توان چنین استنباط كرد كه تخلخل و تكاثف دارای دو مصداق كلی زیر است.

الف) بزرگ و كوچك شدن یك ماده؛

مانند آن كه اجسام معمولاً در اثر سرما (برودت) كوچك شده و در اثر گرما (حرارت) بزرگ می‌گردند. در این نوع از تخلخل و تكاثف، حالت ماده تغییر نمی‌كند. این نوع از تخلخل و تكاثف را می‌توان با انبساط و انقباضی كه در علوم امروزی مصطلح است معادل دانست.

ب) تغییر حالت ماده؛

مانند آن كه آب در اثر گرما به بخار و در اثر سرما به یخ تبدیل شود. در این نوع از تخلخل و تكاثف بهتر است از اصطلاح‌هایی نظیر: تبخیر، انجماد، تصعید، چگالش، و غیره كه بعضی از آنها در قدیم نیز به كار می‌رفته‌اند استفاده نمود.

5. بحث تخلخل و تكاثف از منظر حركت

تخلخل و تكاثف را نوعی تغییر یا حركت در اجسام دانسته‌اند. بر این اساس موضوع این حركت در تخلخل و تكاثف حقیقی «هیولای اولی» و در تخلخل و تكاثف غیرحقیقی «جسم» به شمار می‌آید (ملاصدرا، اسفار، 3/ 94-95). این نوع از حركت و تغییر براساس معانی مختلف تخلخل و تكاثف، در مقولات مختلفی رخ می‌دهد (11) (ابن سینا، الحدود، 258؛ همو، منطق شفا، 197/1؛ غزالی، 298).

5. 1. حركت در مقوله‌ی كم

این قسم حركت مربوط به تخلخل و تكاثف‌های حقیقی است. تخلخل و تكاثف حقیقی را از اقسام حركت در مقوله‌ی كم دانسته‌اند (ابن سینا، طبیعیات شفا، 33/1؛ بهمنیار، التحصیل، 679؛ ملاصدرا، الشواهد، 100؛ همو، اسفار، 117/3؛ سهروردی، طبیعیات تلویحات، 32). البته شیخ اشراق كه جسم را همان مقدار می‌داند (سهروردی، حكمة الاشراق، 79/2)، حركت در كم (مقدار) را صحیح به شمار نمی‌آورد (سهروردی، المشارع، 243/1؛ ملاصدرا، الشواهد، 100؛ دینانی، شعاع اندیشه، 246؛ نیز نك: ملاصدرا، اسفار، 100/5) و به همین دلیل است كه تخلخل و تكاثف حقیقی را نمی‌پذیرد (نك: سهروردی، المشارع، 243/1؛ همو، حكمة الاشراق، 77/2).

5. 2. حركت در مقوله‌ی كیف

این قسم حركت مربوط به نوع مجازی تخلخل و تكاثف است. در این تفسیر تخلخل و تكاثف مجازی (به معنای رقت و غلظت) را از مصادیق حركت در مقوله‌ی كیف (و از اقسام كیف محسوس) دانسته‌اند (سبزواری، شرح منظومه، 287/4؛ رضانژاد، 1562/2؛ ملاصدرا، اسفار، 228/3، 68/4 و 80). بر این اساس سرد شدن و گرم شدن (تبرّد و تسخّن) را كه از مصادیق استحاله به شمار می‌آیند، حركت در كیف دانسته‌اند (ملاصدرا، اسفار، 113/3؛ اردكانی، 230).

5. 3. حركت در مقوله‌ی وضع

این قسم حركت مربوط به نوع غیرحقیقی تخلخل و تكاثف است. تخلخل و تكاثف غیرحقیقی را از مصادیق حركت در مقوله‌ی وضع به شمار آورده‌اند (فارابی، مسائل متفرقه، 4؛ همو، جواب لمسائل، 82؛ ابن سینا، منطق شفا، 197/1؛ ابن رشد، تلخیص، 126؛ ملاصدرا، اسفار، 68/4). چرا كه تخلخل و تكاثف به معنای دوری و نزدیكی (تباعد و تقارب) اجزاء جسم و تغییر وضعیت آن‌ها نسبت به یكدیگر است (بهمنیار، التحصیل، 679؛ ابن رشد، تلخیص، 126) و بر این اساس تخلخل و تكاثف غیرحقیقی از مصادیق حركت وضعی به شمار می‌آید (ابن سینا، منطق شفا، 197/1؛ ملاصدرا، اسفار، 228/3؛ سبزواری، شرح منظومه، 287/4؛ رضانژاد، 1562/2؛ فیاض، شوارق الالهام، 440/4). چرا كه حركت اجزاء‌ جسم، باعث ایجاد هیئتی در جسم می‌گردد كه از مصادیق حركت وضعی است (تهانوی، 450/1؛ سبزواری، شرح منظومه، 287/4). همچنین علاوه بر آنكه تخلخل و تكاثف را حركتی وضعی به شمار آورده‌اند، یكی از معانی تخلخل و تكاثف را خود مقوله‌ی وضع ذكر كرده‌اند. بدین معنا كه این دو اصطلاح به هیئت وضع اجزاء یك جسم نیز اطلاق می‌شود. (ابن سینا، الحدود، 258؛ غزالی، 298).

5. 4. حركت در مقوله‌ی أین

این قسم حركت مربوط به نو غیرحقیقی تخلخل و تكاثف است (فاضل تونی، 88؛ ملكشاهی، 60/1). همانطور كه گفته شد، در پدیده‌های تخلخل و تكاثف در صورتی كه هر جزء از اجزای یك جسم را در نسبت با اجزاء دیگر آن بسنجیم، حركت ایجاد شده از مقوله‌ی وضع خواهد بود، اما در صورتی كه هر جزء را به تنهایی در نظر بگیریم، حركت ایجاد شده، حركتی أینی به شمار می‌آید (فیاض، شوارق الالهام، 440/4). از این منظر ارسطو تخلخل و تكاثف را از نوع حركت در مكان به شمار آورده است كه موجب اجتماع و افتراق و نیز كون و فساد اشیاء می‌گردد (b,12-13260).
از مطالب فوق نتیجه می‌شود كه نوع حقیقی تخلخل و تكاثف، از سنخ حركت در مقوله‌ی كم و نوع مجازی آن از سنخ حركت در مقوله‌ی كیف و نوع غیرحقیقی آن نیز از دو منظر مختلف، از سنخ حركت وضعی و یا أینی به شمار می‌آید.

6. تأثیرات تخلخل و تكاثف بر اشیا

از نظر قدما، پدیده‌های تخلخل و تكاثف تأثیراتی بر اشیای عالم تحت القمر دارند كه در این بخش به آنها اشاره می‌گردد. لازم به ذكر است كه از نظر قدما، تخلخل و تكاثف در اجزای فلكی راه ندارد (ابن سینا، الاشارات، 59/2؛ سبزواری، اسرارالحكم، 71؛ ملكشاهی، 61/1).

6. 1. سنگینی و سبكی اشیا

تخلخل و تكاثف با سنگینی و سبكی (ثقل و خفّت) اجسام مرتبط است (ابوالفرج، 885/2؛ یحیی بن عدی (12)‌، 402/1). چنان كه «یخ چون اندر آب افكنی بر سر آب آید از آنك سبكتر می‌گردد» (ابن سینا، قراضة طبیعیات، 92؛ ابوریحان، مسئله‌ی هشتم، 49). فخررازی نقل می‌كند كه برخی معتقدند كه هنگامی كه جسم تخلخل غیرحقیقی پیدا می‌كند و خلأ در میان اجزای آن وارد می‌شود، به دلیل آنكه در خلأ نیروی دافعه‌ی به سمت بالا وجود دارد، جسم سبك می‌گردد (المباحث، 247/1). ابن سینا در پاسخ ابوریحان كهاز علت سبك‌تر بودن یخ نسبت به آب پرسیده است می‌گوید كه سبك‌تر بودن یخ به این دلیل است كه اجزائی از هوا در آن وارد شده است (ابوریحان، مسئله‌ی هشتم، 49).

6. 2. سختی و نرمی اشیا

تخلخل و تكاثف با نرمی و سختی (لین و صلابت) اجسام مرتبط است (ابوالفرج، 885/2؛ یحیی بن عدی (13)، 402/1). این خصوصیت قبلاً در معنای تخلخل و تكاثف مجازی مورد اشاره قرار گرفت.

6. 3. تبدیل عناصر به یكدیگر

تخلخل و تكاثف معادل واژه‌ی یونانی ts pucnsn cai mansn ts (افنان، 90؛ نوربخش، 681) هستند. فیلسوفان پیش از سقراط كه در پی یافتن ماده‌ی نخستین همه‌ی اشیا (ماده المواد، اسطقس) بوده‌اند، در تبیین نظریات خود از پدیده‌ی تخلخل و تكاثف استفاده كرده‌اند. به عنوان مثال آناكسیمنس (6ق. م) این نظریه را مطرح كرد كه هوا بر اثر تكاثف به آب و خاك و بر اثر تخلخل به آتش مبدل می‌شود و بر این اساس هوا را ماده‌ی نخستین به شمار آورد (كاپلستون، 36/1؛ گمپرتس، 76/1 و 341). همچنین كسانی كه آب و یا آتش و یا هوا را مادة المواد به شمار آورده‌اند از این دو پدیده در توجیه مطالب خود استفاده كرده‌اند. به عنوان مثال كسانی كه مادة المواد (اسطقس) را آب دانسته‌اند معتقدند كه آب در اثر تكاثف به خاك و در اثر تخلخل به هوا مبدل می‌شود (ابن رشد، تفسیر مابعدالطبیعه، 1/ 82-83). چنان كه فخر رازی می‌نویسد: «آنجا كه سرما سخت بر هوا زند، هوا متكاثف شود و آب گردد» (فخر رازی، الرسالة الكمالیة، 98). ابن سینا تشریح كرده است كه چگونه چهار عنصر آب و باد و خاك و آتش در اثر تخلخل و تكاثف از ماده‌ای كه در زیر فلك قرار داشته، پدید آمده‌اند (ابن سینا، رساله در حقیقت...، 24-25). بنابراین كسانی كه معتقد بودند یكی از عناصر چهارگانه، مادة المواد سایر عناصر است، نحوه‌‌ی پدید آمدن سایر عناصر از آن را با پدیده‌ی تخلخل و تكاثف توجیه كرده‌اند (فیاض، شوارق الالهام، 393/3؛ شهرزوری، نزهة الارواح، 17).

6. 4. پدید آمدن بادها

گفته‌اند كه چون هوا به وسیله‌ی گرمای خورشید متخلخل شود، هوای مجاور خود را دفع كند و آن هوا نیز هوای مجاور خود را دفع می‌كند و در نهایت باد به وزیدن درمی‌آید. همچنین با متكاثف شدن هوا، هوای مجاور به سوی آن حركت می‌كند و باد پدید می آید (ابن سینا، طبیعیات شفا، 59/2؛ فیاض، گوهر مراد، 122؛ شهرزوری، رسائل الشجرة، 292/2؛ اردكانی، 381؛ كاتبی، 578).

7. تخلخل و تكاثف حقیقی و نتایج فلسفی آن

مهم‌ترین مسئله‌ای كه در رابطه با موضوع تخلخل و تكاثف در میان فلاسفه مطرح بوده است، پذیرش یا عدم پذیرش تخلخل و تكاثف حقیقی بوده است. این نوع از تخلخل و تكاثف دارای نتایج و تبعات فلسفی بوده است كه موافقان و مخالفانی را به همراه داشته است. در این بخش به برخی از مهمترین این موارد اشاره می‌شود.
الف. تخلخل و تكاثف به عنوان یكی از براهین اثبات هیولی (ماده) به شمار آمده است. بر طبق این برهان از آنجا كه در پدیده‌ی تخلخل و تكاثف جسم، بزرگ و كوچك می‌شود (صورت جسم تغییر می‌كند) باید امر مشتركی میان جسم كوچك و بزرگ وجود داشته باشد تا بتوان گفت كه این جسم همان جسم سابق است. این امر مشترك همان هیولی است (ابن سینا، الاشارات، 59/2؛ ملاصدرا، اسفار، 76/3 و 73/5؛ دینانی، شعاع اندیشه، 208؛ ملكشاهی، 61/1). این برهان را می‌توان شبیه برهان فصل و وصل دانست (نك: ابن سینا، الاهیات شفا، 77-78؛ همو، الاشارات، 59/2). لازم به ذكر است كه پذیرش تخلخل و تكاثف حقیقی و هیولای اولی، لازم و ملزوم یكدیگرند و به همین دلیل است كه در برخی از كتاب‌ها، پذیرش و اثبات تخلخل و تكاثف حقیقی را از فروع وجود هیولی دانسته‌اند (نك: شهرزوری، رسائل الشجرة، 7/2؛ ملاصدرا، اسفار، 91/5؛ فیاض، شوارق الالهام، 442/4). این امر باعث شده است تا فلاسفه‌ای همچون سهروردی كه منكر وجود هیولی اولی هستند، تخلخل و تكاثف حقیقی را نیز نپذیرند (نك: سهروردی، حكمة الاشراق، 2/ 74-79).
ب. از آنجا كه نظریه‌ی جوهر فرد (جزء لایتجزّی) در مقابل نظریه‌ی هیولای اولی قرار دارد، پذیرش تخلخل و تكاثف حقیقی را مبتنی بر نفی نظریه‌ی جوهر فرد دانسته‌اند (ملاصدرا، اسفار، 11/4) و گاه آن را دلیل بر ابطال این نظریه به شمار آورده‌اند (همان، 64/5؛ اردكانی، 118). زیرا جسم در نظر مثبتین نظریه‌ی جزء لایتجزی چیزی جز همان جوهر فرد نیست كه تغییر (افزایش و كاهش) نمی‌پذیرد) فخررازی، المباحث، 572/1).
ج. همچنین پدیده‌های تخلخل و تكاثف حقیقی را دلیلی بر عرضی بودن مقدار دانسته‌اند (اردكانی، 129).
د. برخی از كسانی كه قائل به وجود خلأ در درون عالم شده‌اند، علت تخلخل و تكاثف را خلأ دانسته‌اند و گاه این پدیده را یكی از ادلّه‌ی خود در اثبات خلأ دانسته‌اند؛ ولی ابن سینا و بسیاری دیگر، معتقدند كه تخلخل و تكاثف حقیقی دلیل بر وجود خلأ نیست (یحیی، 344/1 و 388-389؛ ابن سینا، طبیعیات دانشنامه، 117/1؛ همو، طبیعیات شفا، 145/1؛ فخر رازی، المباحث، 247/1، ابوحیان، 321؛ ملاصدرا، اسفار، 53/4؛ اردكانی، 274). ابوریحان بیرونی ازمایش بالارفتن آب در ظرفی كه هوای آن را مكیده و به نحو واژگون بر روی آب قرار داده‌اند را، دلیلی بر وجود خلأ دانسته است (نك: ابوریحان، مسئله‌ی ششم، 58). ابوسعید معصومی این نظر ابوریحان را رد كرده است (نك: ابوریحان، 85-86). همچنین یحیی بن عدی گزارش كرده است كه قائلین به وجود خلأ، شكسته شدن ظروف سربسته‌ی حاوی آب را بر اثر حرارت، دلیل بر وجود خلأ دانسته‌اند (یحیی، 389/1).

8. دلایل موافقان تخلخل و تكاثف حقیقی

پدیده‌های تخلخل و تكاثف غیرحقیقی، اموری تجربی و واضح‌اند (ابن سینا، نجاة، 507). اما تخلخل و تكاثف حقیقی نیازمند دلیل است كه در اینجا به مهم‌ترین آنها اشاره می‌گردد. این دلایل به دو دسته‌ی عقلی و تجربی تقسیم می‌شوند.

الف. دلیل عقلی:

از آنجا كه «كم» عرضی است كه بر اجسام عارض می‌شود و مقید به مقدار معینی نیست، نمی‌توان گفت كه جسم باید تنها مقدار معینی (حجمی ثابت) داشته باشد. بنابراین لازم است تا امكان كوچك شدن (به وسیله‌ی تكاثف) و بزرگ شدن (به وسیله‌ی تخلخل) در جسم وجود داشته باشد. بنابراین از آنجا كه داشتن مقداری معین (حجم ثابت) برای یك جسم ذاتی آن نیست، همواره امكان تغییر مقدار جسم (در اثر تخلخل و تكاثف) وجود دارد. (ابن سینا، نجاة، 507؛ مطهری، شرح الاهیات نجاة، ص194-197).

ب. دلایل تجربی:

عده‌ای پدیده‌ی تخلخل و تكاثف حقیقی را نیز محسوس دانسته‌اند (ابن سینا، الاهیات شفا، 77) و برای آن دلایل تجربی ذكر كرده‌اند. در این بخش مهمترین دلایل تجربی این پدیده ذكر می‌شود.

یكم. شكسته شدن ظرف (اوانی) سربسته:

اگر آبی كه در ظرفی سربسته قرار دارد گرم شود، باعث شكسته شدن ظرف می‌گردد. علت این امر آن است كه بر اثر تخلخل، آب داخل ظرف حجیم می‌شود و همین امر باعث شكسته شدن ظرف می‌شود. از آنجا كه جسم دیگری داخل در ظرف نبوده است، این ازدیاد حجم ناشی از تخلخل حقیقی است (خواجه نصیر، تجرید الاعتقاد، 375؛ فیاض، شوارق الاهام، 446/4).

دوم. بالا رفتن آب در ظرف بدون هوا:

علت بالا رفتن آب در داخل شیشه‌ای كه هوای آن را مكیده‌ایم و آن را به صورت معكوس بر روی سطح آب قرار داده‌ایم، این امر دانسته‌اند كه هوای باقی مانده در شیشه، ابتدا به دلیل امتناع خلأ، منبسط (متخلخل) می‌شود و تمام شیشه را فرامی‌گیرد. سپس پس از تماس با آب و در اثر برودت طبیعی آب (سرمای آب) منقبض (متكاثف) شده و از آنجا كه خلأ نمی‌تواند در شیشه پدید آید، آب جای هوای منقبض شده را پُر می‌كند (ابن سینا، نجاة، 299؛ بهمنیار، التحصیل، 679-680؛ ابوریحان، مسئله‌ی ششم، 47-48؛سبزواری، شرح منظومه، 286/4؛ رضانژاد، 1561/2). علت آنكه پیش از مكیدن هوا چنین اتفاقی نمی‌افتد آن است كه هوای داخل شیشه متخلخل و رقیق نشده و به استحكام طبیعی خود باقی است و لذا برودت آب نمی‌تواند آن را متكاثف كند (فیاض، گوهر مراد، 122-123). در اثبات تخلخل و تكاثف حقیقی، آزمایش‌های دیگری نیز مطرح شده است كه از نظر ساختاری با این آزمایش مشابه است (نك: ملاصدرا، اسفار، 93/5).
لازم به ذكر است كه ابن سینا در پاسخ به سؤال ابوریحان در مورد این آزمایش مدعی می‌شود كه اگر در درون شیشه بدمیم نیز همین اتفاق رخ خواهد داد (ابوریحان، مسئله‌ی ششم، 48).

سوم. قَماقِم صَیّاحه:

اگر قمقمه‌ای را پر از آب كنیم و دهانه‌ی آن را محكم نماییم و آن را بر روی اتش قرار دهیم، قمقمه می‌تركد، علت این امر آن است كه با گرم شدن آب داخل قمقمه و افزایش حجم آن (تخلخل آب) به پوسته‌ی قمقمه فشار وارد می‌شود و پوسته پاره می‌شود. در كتاب‌های فلاسفه اسلامی این آزمایش تجربی را تحت عنوان «قماقِم صیّاحه» (قمقمه‌های آوازدهنده) مطرح كرده‌اند، چرا كه تركیدن و انفجار قمقمه با صدا همراه است (ابن سینا، الاشارات، 281/2؛ همو، نجاة، 300؛ سهروردی، حكمة الاشراق، 77/2). از آنجا كه داخل قمقمه ماده‌ی دیگری (مخصوصاً هوا) وجود ندارد تا بگوییم كه بر اثر ورود ذرات آن ماده در میان ذرات آب، آب داخل قمقمه منبسط شده است، همچنین از آنجا كه جدار خارجی قمقمه مانع از نفوذ آتش بوده است، امكان نفوذ آتش در میان ذرات آب نبوده است تا تخلخل پدید آمده را از نوع غیرحقیقی بدانیم. لذا می‌توان نتیجه گرفت كه این انبساط از نوع تخلخل حقیقی بوده است (قطب شیرازی، شرح حكمة الاشراق، 419).

چهارم. شكسته شدن ظروف بر اثر یخ بستن آب داخل آن‌ها:

در رساله‌ی قراضه‌ی طبیعیات كه به ابن سینا منسوب است در پاسخ به این پرسش كه چرا كوزه‌ای كه آب درون آن یخ می‌زند، می‌شكند؟ آمده است: «برودت، اجزای آب را اندر حال جمود متفرق گرداند تا بدان سبب جرم آب متخلخل و حجم او مهتر شود چنانك اندر كوزه نگنجد تا كوزه بدان سبب بشكافد.» (ابن سینا، قراضه، 91-92).
نظیر این پرسش را ابوریحان نیز از ابن سینا پرسیده است كه پاسخ وی با آن چه در قراضه‌ی طبیعیات آمده است متفاوت است. ابوریحان می‌پرسد كه اگر تركیدن قماقم صیاحه به دلیل منبسط شدن آب درون آن (به دلیل گرما) است، علت شكسته شدن ظروف به دلیل انجماد آب درون آن‌ها (بر اثر سرما) چیست؟ ابن سینا این گونه پاسخ می‌دهد كه جسم درون ظرف بر اثر سرما منقبض می‌گردد و مكان كوچك‌تری را در ظرف اشغال می‌كند، اما از آنجا كه خلأ امری محال است و فضای باقی مانده در ظرف نمی‌تواند توسط خلأ پر گردد، به ناچار ظرف می‌شكند تا هوای بیرون ظرف، فضایی را كه در اثر كوچك شدن جسم پدید آمده است، پر نماید (ابوریحان، مسأله‌ی هفتم، 48-49). اما ابوریحان از این پاسخ قانع نمی‌شود و اشكال كرده است كه اگر قمقمه‌ی پر از آب، در اثر گرما به طرف بیرون و در اثر سرما به طرف داخل پاره شود، سخن ابن سینا صحیح است، در صورتی كه در هر دو حالت قمقمه به طرف بیرون پاره می‌شود (ابوریحان، اعتراض هفتم، 58). ابوسعید معصومی در مقام دفاع از ابن سینا به این اشكال این گونه پاسخ داده است كه حواس ما نمی‌تواند پاره شدن به طرف داخل را از پاره شدن به طرف خارج تفكیك نماید (معصومی، 86).
چنان كه ملاحظه می‌شود این دو پاسخ ابن سینا مخالف یكدیگر است و به همین دلیل برخی در انتساب رساله‌ی قراضه‌ی طبیعیات به وی تردید كرده‌اند (نك: قراضه طبیعیات، مقدمه‌ی مصحح، 6). اما صرف نظر از این كه كدام پاسخ صحیح است، می‌توان تركیدن كوزه‌ی پر از آب را در اثر سرما دلیلی بر پدیده‌ی تخلخل و تكاثف حقیقی به شمار آورد. این موضوع همراه با سایر مطالب موردبحث و بررسی قرار خواهد گرفت.

9. اشكالات مخالفان تخلخل و تكاثف حقیقی

كسانی كه تخلخل و تكاثف حقیقی را نپذیرفته‌اند، اشكالاتی بر دلایل موافقان مطرح كرده‌اند كه در این بخش به مهمترین آنها اشاره می‌گردد.

9. 1. اشكالات فلسفی

یكم:

چنان كه ذكر گردید، تنها برهان عقلی بر وجود تخلخل و تكاثف حقیقی بر پایه‌ی عرض بودن مقدار بنا شده است. بر این اساس تمامی سخنان فلاسفه‌ی اشراقی در مخالفت با عرض بودن مقدار، به نوعی این برهان را خدشه دار می‌سازند. در نتیجه اگر مانند شیخ اشراق بپذیریم كه حقیقت جسم همان «مقدار» است (سهروردی، حكمة الاشراق، 77/2؛ قطب شیرازی، شرح حكمة الاشراق، 418؛ دینانی، شعاع اندیشه، 210)، كم و زیاد شدن مقدار به معنای كم و زیادشدن خود جسم خواهد بود. این سخن از نظر وی بدین معنا است كه یك جسم، دو جسم متفاوت باشد و دو مقدار متفاوت داشته باشد. لذا وی معتقد است كه در پدیده‌ی تخلخل و تكاثف، عاملی خارجی به آن وارد و یا از آن خارج می‌شود و نتیجه تخلخل و تكاثف حقیقی منتفی است (ملاصدرا، الشواهد، 100؛ قطب شیرازی، شرح حكمة الاشراق، 418). شهرزوری در این باره می‌نویسد كه از آنجا كه جسم همان مقدار است، نمی‌توان مقدار را حال در محل به شمار آورد (رسائل الشجرة، 240/2).

دوم:

نمی‌توان پذیرفت كه شیئی به اندازه‌ی یك دانه، استعداد پذیرش تمامی مقادیر عالم به وسیله‌ی تخلخل را داشته باشد (سهروردی، حكمة الاشراق، 79/2؛ شهرزوری، رسائل الشجرة، 242/2).

سوم:

از آنجا كه از نظر اكثر فلاسفه، خلأ امری محال است و بر این اساس عالم پُر (ملأ) است. همچنین عالم متناهی است و این دو پدیده نیز لزوماً همزمان در دو جسم مختلف پدید نمی‌آیند (یعنی با متخلخل شدن یك جسم، لزوماً جسم دیگری متكاثف نمی‌شود)؛ در صورت پذیرش پدیده‌ی تخلخل و تكاثف حقیقی، با متخلخل شدن و افزایش یافتن مقدار یك جسم، تداخل اجسام كه امری محال است رخ خواهد داد (سهروردی، حكمة الاشراق، 78/2؛ شهرزوری، رسائل الشجرة، 241/2).
همچنین دلایل عقلی دیگری نیز در ابطال تخلخل و تكاثف حقیقی مطرح شده است (نك: شهرزوری، رسائل الشجرة، 2/ 244-246؛ اردكانی، 145).

9. 2. اشكالات وارد شده بر برهان‌های تجربی

یكم. در مورد آزمایش انجام شده بر ظرفی كه هوای آن مكیده شده است، چند اشكال مطرح است:
الف. برخی از قدما بر این آزمایش اعتراض كرده و گفته‌اند كه بالا رفتن آب در لوله، با آب گرم نیز رخ می دهد و بنابراین نمی‌توان گفت كه به دلیل سرمای آب، هوای داخل شیشه متكاثف شده و آب در شیشه بالا می‌رود. كسانی كه معتقد به تخلخل و تكاثف حقیقی بوده‌اند، در پاسخ به این اشكال گفته‌اند كه در آب گرم، اگرچه برودت بالفعل موجود نیست، اما صورت مائی كه صورتی مبرّد است موجود است و به دلیل بلّت (14)آب گرم نیز می‌تواند علت تكاثف گردد. چرا كه فعل در عناصر منسوب به صورت است و نه منسوب به كیفیت (فیاض، گوهرمراد، 123؛ نیز نك: همو، شوارق الالهام، 445/4).
ب. ملاصدرا از قول شیخ اشراق گزارش كرده است كه وی شاهد تراوش روغن از ظرف شیشه‌ای (الزجاج) بوده است، بر این اساس در صورتی كه روغن می‌تواند از شیشه عبور كند، چرا هوا كه لطیف‌تر است، نتواند از جدار ظرف شیشه‌ای خارج شود! (اسفار، 5/ 91-92). شهرزوری نیز به لطیف‌تر بودن هوا نسبت به آب اشاره كرده است و گفته است كه می‌توان گفت هوا از لابه لای منافذ آب خارج می‌شود، همانطور كه هنگامی كه كوزه‌ای را در آب فرو می‌كنیم، ذرات هوا از لابه‌لای ذرات آب خارج می‌شوند و كوزه پر از آب می‌شود (رسائل الشجرة، 241/2). ملاصدرا نیز متذكر شده است كه در هنگام وارد كردن ظرف در آب، حباب‌هایی مشاهده شده است كه می‌توان آنها را نشانه‌ی خروج هوا از داخل ظرف دانست (اسفار، 91/5). بر این اساس، شیخ اشراق معتقد است كه به دلیل خارج شدن هوای داخل ظرف توسط عمل مكش نیست كه آب داخل آن می‌شود؛ (تا آن را از مصادیق تكاثف حقیقی بدانیم)، بلكه به دلیل داخل شدن آب به ظرف است كه بخشی از هوای آن خارج می‌شود. وی سپس می‌نویسد كه تشخیص این كه كدام یك از این دو نظر صحیح است، از طریق مشاهده (تجربه)، امكان پذیر نیست (سهروردی، حكمة الاشراق، 78/2).
ج. ملاصدرا این برهان تجربی را در غایت ضعف دانسته است و همچون سهروردی عنوان كرده است كه راهی برای تشخیص این مطلب كه هوای مكیده شده مجدداً وارد لوله نشده است، وجود ندارد (ملاصدرا، اسفار، 91/5؛ سهروردی، حكمة الاشراق، 78/2).
د. شهرزوری اشاره می‌كند كه مشائیان با مشاهده‌ی مشكی كه هوای آن با عمل مكیدن خارج می‌شود، گمان كرده‌اند كه هوای داخل ظرف شیشه‌ای (قاروره) نیز با مكیدن خارج می‌شود؛ در حالی كه این مقایسه صحیح نیست و به دلیل سخت بودن جدار شیشه‌ای نسبت به جدار مشك، جدار شیشه‌ای با مكیدن كوچكتر نشده و هوایی از آن خارج نمی‌شود (رسائل الشجرة، 2/ 240-241).
هـ. ابوریحان به این سخن ابن سینا اعتراض می‌كند كه مدعی است با دمیدن در شیشه نیز همان نتایج به دست می‌آید. وی متذكر می‌شود كه در عمل، چنین نتیجه‌ای به دست نیاورده است. (همان، 58)، اما ابوسعید معصومی در مقام دفاع از سخن ابن سینا معتقد است ابوریحان به درستی این آزمایش را انجام نداده است و اگر آنقدر در شیشه بدمیم كه هوای داخل آن گرم شود، این اتفاق مشابه هنگامی كه هوای داخل شیشه را مكیده‌ایم رخ خواهد داد (همان، 86).
دوم در مورد آزمایش قمقمه، برخی چون شیخ اشراق با نتیجه‌ای كه از این آزمایش گرفته‌اند مخالفت كرده‌اند و علت تركیدن قمقمه را ناشی از تخلخل (انبساط) آب داخل آن نمی‌دانند، بلكه علت آن را سوختن جدار خارجی قمقمه به شمار آورده‌اند. شیخ اشراق می‌نویسد كه نمی‌توان ثابت كرد كه آیا ابتدا آب داخل قمقمه افزایش حجم پیدا می‌كند (متخلخل می‌شود) و سپس قمقمه منفجر می‌شود (تا آن را از مصادیق تخلخل حقیقی بدانیم) و یا آنكه ابتدا پوسته‌ی قمقمه پاره می‌شود و سپس آب داخل آن بر اثر داخل شدن ذرات هوا در میان آن، افزایش حجم می‌دهد (تا آن را از مصادیق تخلخل غیرحقیقی بدانیم) (سهروردی، حكمة الاشراق، 2/ 78-77؛ نیز نك: شهرزوری، رسائل الشجرة، 2/ 242-243).

10. نقد و بررسی

در مطالبی كه در تأثیرات تخلخل و تكاثف بر اشیا بیان گردید چنین گفته شد كه تخلخل و تكاثف از پدیده‌هایی هستند كه بر اشیای عالم تحت القمر تأثیر داشته و در اجزای فلكی راه ندارند. اگرچه بحث از اجزاء فلكی، در این مقاله موردنظر نیست، اما باید اشاره كرد كه امروزه بین مواد مختلف موجود در عالم، اعّم از این كه در زمین یافت شوند و یا در اجرام دیگر آسمانی باشند، تفاوتی موجود نیست و قوانین فیزیك بر تمامی آنها به طور یكسان حاكم است و لذا تقسیم مواد به زمینی و آسمانی صحیح به شمار نمی‌آید؛ چرا كه در حقیقت، زمین نیز جسمی آسمانی است. (15)
ذكر این نكته نیز لازم است كه در طبیعیات قدیم، عناصر عالم را در چهار گروه خاك، آب، باد و آتش دسته بندی كرده‌اند و آنها را عناصر چهارگانه می‌نامیده‌اند و برای هر كدام خواصی قایل بوده‌اند. جالب است كه امروزه نیز این تقسیم بندی تحت عنوان چهار حالت جامد، مایع، گاز و حالتی كه آن را حالت چهارم یا پلاسما (16) می‌نامند انجام می‌گیرد كه از نظر ظاهری شبیه تقسیم بندی فوق است ولی البته شامل خصوصیاتی كه قدما برای هریك از آن حالات قایل بوده‌اند، نمی‌شود.
در تقسیم بندی امروزی، جسمی كه در حالت جامد است می‌تواند در تحت برخی از عوامل خارجی مثلاً حرارت و یا فشار، تغییر حجم دهد. هرگاه حرارت اعمال شده آن قدر زیاد شود كه انبساط از حد معمول خود خارج شود، جسم از حالت جامد خارج شده و پس از ذوب به حالت مایع درمی آید. مایع در این حالت نیز می‌تواند انبساط و انقباض یابد. مجدداً حرارت بیشتر می‌تواند جسم مایع شده را تبخیر نموده و آن را به حالت دیگر سوق دهد. كه البته هر یك از حالت‌های فوق بسته به نوع جسم موردنظر و شرایط اعمال شده، ویژگی‌های خاص خود را خواهند داشت.
حقیقت آن است كه در پدیده‌ی انبساط و انقباض، به ویژه هنگامی كه جسم در حالت جامد و یا مایع است، میزان بزرگ و كوچك شدن در شرایط عادی بسیار اندك است و این مقدار به سادگی قابل مشاهده نبوده و وسایل دقیقی نیز در آن زمان وجود نداشته است تا بتوان از طریق تجربی موضوع را روشن نمود. چنانچه دیده شد، كسانی كه به این موضوع اعتقاد داشته‌اند به ناچار برای اثبات آن به دلیل‌های عقلی متوسل شده (17) و حتی آنان كه دلیل‌های تجربی ارائه كرده‌اند، نیز نتوانسته‌اند برخی از ایرادهای وارده را به نحوی پاسخگو باشند كه اتفاق نظر حاصل گردد. می‌توان گفت كه شیخ اشراق به درستی به عدم دقت وسایل آزمایشگاهی آن روزگار اشاره كرده است و به مشكل بودن دست یافتن به نتایج موردنظر تأكید ورزیده است. (18) اما با وجود این، دلیل‌های تجربی ارائه شده، نشان دهنده‌ی دقت نظری است كه در امور تجربی وجود داشته است.
چنان كه گفته شد، بحث در تخلخل و تكاثف بیشتر در مورد نوع حقیقی آن مطرح است. زیرا وجود نوع غیرحقیقی آن امری بدیهی بوده و مناقشه‌ای در مورد آن وجود نداشته است. از این رو در ادامه‌ی بحث، به نقد و بررسی استدلال‌هایی می‌پردازیم كه در اثبات و یا نفی تخلخل و تكاثف حقیقی ارائه شده است.

آزمایش اول:

از اهّم دلایل تجربی ارائه شده برای انبساط حقیقی آب، آزمایش ظرف شیشه‌ای دربسته است كه بسیار هوشمندانه و دقیق طراحی شده است. در این آزمایش به ظرفی پر از آب كه دهانه آن بسته شده است حرارت داده می‌شود. حرارت داده شده باعث انبساط آب داخل ظرف شده و این انبساط باعث شكستن ظرف می‌شود كه تحمل فشار زیاد را ندارد. این آزمایش، صحیح و دقیق بوده و تأییدی تجربی و علمی بر انبساط آب است.
در این رابطه اشكال و ایراد خاصی مطرح نشده است تا به بررسی آن‌ها بپردازیم، اما این آزمایش اگرچه می‌تواند حقیقت انبساط آب را تأیید نماید، ظرایف و نكاتی را به همراه دارد كه ذكر آنها خالی از لطف نیست.
یك) اگرچه آب داخل ظرف شیشه‌ای در اثر حرارت منبسط می‌شود، اما به طور همزمان ظرف شیشه‌ای نیز منبسط می‌گردد. البته از آنجا كه ضریب انبساط حرارتی آب بیشتر از شیشه است، انبساط آب باعث شكسته شدن ظرف شیشه‌ای می‌شود. اما اگر ظرف آزمایش قابل شكستن نباشد (مثلاً از جنس آهن باشد) و یا خاصیت اتّساع داشته باشد، انبساط آب، منجر به شكسته شدن آن نمی‌شود.
دو) در مورد این اصل كه «آب در اثر حرارت منبسط و در اثر برودت منقبض می‌شود» (19)، استثنایی وجود دارد و آن این است كه اب برخلاف معمول، در دمای بین صفر تا چهار درجه به جای منبسط شدن، منقبض می‌گردد. این پدیده كه به انبساط غیرعادی آب موسوم است (Halliday,1/483). باید در طراحی آزمایش، مدّنظر قرار گیرد. عدم توجه به این نكته در آزمایش چهارم موجب بروز اشكالی می‌شود كه در ادامه به طور جداگانه به آن می‌پردازیم.

آزمایش دوم:

دلیل دیگری كه در تأیید انبساط و انقباض حقیقی آورده شده است، آزمایش لوله‌ای شیشه‌ای است كه هوای آن را مكیده و به طور معكوس بر روی آب قرار داده‌اند. در این آزمایش همان گونه كه به درستی توجیه شده است، ابتدا بخشی از هوای داخل لوله در اثر مكیدن، خارج می‌شود و هوای باقی مانده در اثر كم شدن فشار منبسط شده و حجم داخل لوله را پر می‌كند. حال چنانچه دهانه‌ی این لوله را بر روی سطح آب قرار دهیم، آب در داخل لوله (به علت اختلاف فشاری كه نسبت به هوای بیرون پیدا كرده است)، بالا آمده و هوای منبسط شده مجدداً منقبض می‌شود. این آزمایش به خوبی انبساط و انقباض حقیقی هوای داخل لوله را توضیح می‌دهد. در خصوص این آزمایش نیز ذكر چند نكته، ضروری است.
یك) همان گونه كه در ابتدای بحث گفته شد، حرارت یكی از عوامل خارجی است كه می‌تواند باعث انبساط و انقباض گردد. عامل مؤثر دیگر، فشار است كه همان گونه كه ذكر گردید، در آزمایش فوق دخالت داشته است.
دو) برخلاف نظر برخی از اندیشمندان قدیم، اگرچه به خاطر مكش هوای داخل ظرف، در آن خلأ نسبی ایجاد شده است، اما بالا رفتن آب در ظرف به دلیل نیروی جاذبه‌ی خلأ نیست (20)، بلكه چنان كه ذكر گردید، به دلیل اختلاف فشاری است كه هوای ظرف نسبت به هوای بیرون پیدا می‌كند.
سه)در تأیید نظر ابن سینا كه معتقد است می‌توان این آزمایش را با دمیدن هوا نیز تكرار كرد، باید گفت كه هرگاه بر اثر دمیدن، هوای داخل ظرف گرم شود، چگالی آن كاهش می‌یابد و با قراردادن ظرف به صورت معكوس بر سطح آب، به مرور زمان هوای داخل ظرف مجدداً به دمای محیط برگشته و منقبض می شود؛ لذا همان شرایطی كه در اثر مكش ایجاد می شود برقرار شده و آب در ظرف بالا خواهد آمد.
چنانكه در متن مقاله ذكر گردید، در مورد این آزمایش اشكالاتی مطرح شده است كه در اینجا به بررسی آنها می‌پردازیم.
الف) یكی از اشكالات مطرح شده این است كه اگر سرمای آب علت بالا آمدن آب در ظرف است، چرا با آب گرم نیز همین اتفاق می‌افتد؟ این ایراد كاملاً به‌جا است، چرا كه آب گرم نیز همان نتیجه را در پی دارد. البته همان گونه كه اشاره شد، در حقیقت علت بالا آمدن آب، سردی و یا گرمی آن (و یا به طوری كه گفته‌اند: بلّت ذاتی آن) نیست، بلكه اختلاف فشاری است كه هوای خارج ظرف نسبت به هوای داخل آن پیدا می‌كند.
ب)اشكال دیگری كه ذكر شده است، بر مبنای مشاهده‌ی عبور روغن از جدار ظرف شیشه‌ای و امكان عبور هوا از آن است كه معتبر به نظر نمی‌رسد.
ج، د) اشكالی كه شهرزوری در مورد خارج نشدن هوای داخل ظرف شیشه‌ای بر اثر مكیدن مطرح كرده است وارد نیست، زیرا در عمل، بخشی از هوای شیشه بر اثر مكیدن خارج می‌شود. این مطلب را می‌توان با تكرار این آزمایش در مورد دو ظرف مشابه تشخیص داد كه مقداری از هوای یكی را با مكش خارج كرده و هوای ظرف دیگر را دست نخورده باقی گذاشته‌ایم. مقایسه‌ی این دو ظرف نشان می دهد كه در حقیقت، خروج هوا باعث بالا آمدن آب در ظرف شده است.
هـ) همان گونه كه توضیح داده شد، اعتراض ابوریحان به سخن ابن سینا وارد نیست و همچنان كه ابوسعید معصومی نیز اشاره كرده است، اگر آن قدر در شیشه بدمیم كه هوای داخل آن به قدر كافی گرم شود، همان اتفاق رخ خواهد داد. البته میزان بالا آمدن آب لزوماً با حالت قبل یكسان نخواهد بود، زیرا میزان بالا آمدن آب در حالت نخست به مقدار مكش و در حالت دوم به مقدار گرم شدن هوا بستگی دارد.

آزمایش سوم:

آزمایش تجربی دیگری كه در اثبات تخلخل حقیقی آب ارائه شده است، آزمایش قماقم صیاحه است كه با آزمایش اول مشابهت زیادی دارد، بجز آنكه به جای ظرف شیشه‌ای از ظرف چرمی استفاده شده است. در این حالت همان گونه كه اشاره شد، جدار چرمی مقاومت بیشتری داشته و لذا انبساط آب در حالت مایع نمی‌تواند موجب پاره شدن آن گردد. اما در صورتی كه حرارت اعمال شده باعث بجوش آمدن آب داخل مشك شود، بخار حاصله قدرت زیادی یافته و باعث تركیدن مشك می‌شود. این آزمایش به خوبی انبساط ناشی از تغییر حالت آب به بخار را كه با تغییر حجم بسیار بزرگتری همراه است به نمایش می‌گذارد.
می‌توان گفت كه ایرادهای وارده به این آزمایش به این دلیل بوده است كه تركیدن ظرف را ناشی از سوختن جدار آن (و نه به خاطر ازدیاد فشار داخلی آن به علت انبساط) فرض كرده‌اند و چنین گفته‌اند كه ابتدا مشك در اثر سوختن پاره شده و سپس آب درون آن در اثر مخلوط شدن با هوا و تماس با آتش منبسط گشته است. بدین ترتیب تخلخل حقیقی آب را غیرحقیقی توجیه كرده‌اند. البته شاید از نظر وسایل و امكانات آن زمان قضاوت در اینكه كدام اتفاق در ابتدا رخ داده است مشكل بوده است و به همین دلیل نیز این آزمایش نتوانسته است قضاوت صریحی در موضوع مورد مناقشه انجام دهد. گرچه امروزه واضح است كه حق با كسانی بوده است كه تركیدن ظرف را ناشی از انبساط و تبخیر آب دانسته‌اند و نه ناشی از سوختن جدار ظرف و مخلوط شدن آب با هوا. حقیقت آن است كه اگر در این آزمایش به جای مشك، ظرفی به كار گرفته می‌شد كه در مقابل سوختن مقاومت كافی داشت و یا نحوه‌ی انتقال حرارت به گونه‌ای بود كه موجب تماس مستقیم جدار ظرف با آتش و سوختن آن نمی‌شد، به راحتی مشاهده می‌شد كه تركیدن ظرف به دلیل تخلخل آب است و نه سوختن جدار خارجی آن. بدین ترتیب صحت ادعای طراحان آزمایش به خوبی نشان داده می شد.

آزمایش چهارم:

در مورد شكستن كوزه‌ای كه آب درون آن یخ زده است، دو پاسخ متفاوت از ابن سینا نقل شده است:
1-آب در اثر برودت و یخ زدن تخلخل یافته و حجم بیشتری را اشغال می‌نماید و باعث شكستن كوزه می‌شود.
2-آب در اثر سرد شدن و یخ زدن متكاثف شده و حجم كمتری اشغال می‌نماید. از آنجا كه به اعتقاد او، پدید آمدن خلأ (فضای خالی)‌در ظرف محال است، ظرف به طرف داخل می‌شكند تا هوای بیرون، فضایی را كه در اثر كاهش حجم آب پدید می‌آید پر نماید.
امروزه می‌دانیم كه تنها پاسخ نخست صحیح به شمار می‌آید. اما اشكالی كه از طرف ابوریحان مطرح می‌شود آن است كه اگر در آزمایش قماقم صیاحه آب در اثر حرارت حجم بیشتری می‌یابد، چرا باید در حالت معكوس یعنی در اثر برودت نیز ظرف بشكند؟ این اشكال از آنجا ناشی شده است كه پدیده‌ی انبساط غیرعادی آب در نظر آنان مغفول بوده است. اگرچه در رساله‌ی قراضه‌ی طبیعیات به درستی به افزایش حجم آب در هنگام یخ زدن اشاره شده است، اما به هر حال پاسخ اخیر ابن سینا به ابوریحان و استدلال او، صحیح به شمار نمی‌آید.
مجدداً اشكال كاملاً صحیح ابوریحان به پاسخ فوق مبنی بر آنكه در فرض صحت مطلب، كوزه باید به طرف داخل شكسته شود و نه به طرف خارج، بدون پاسخ مانده است و عجیب است كه علیرغم آنكه شكسته شدن ظرف به طرف داخل و یا خارج از نظر تجربی كاملاً قابل تمییز است، ابوسعید معصومی آن را غیرقابل تشخیص دانسته است.

11. چند توضیح ضروری

الف) در بحث تأثیرات تخلخل و تكاثف بر اشیا ذكر گردید كه این پدیده موجب سبكی و سنگینی اجسام می‌شود و به عنوان مثالی از آن به سبك‌تر شدن یخ و قرار گرفتن آن بر روی آب اشاره شده است. همچنین بیان گردید كه برخی علت سبكی یخ را ورود هوا و برخی جاذبه‌ی خلأ دانسته‌اند. لازم به ذكر است كه یك قطعه یخ همان جرمی را دارد كه در حالت مایع داشته است و لذا وزن آن تغییری نكرده و سبك‌تر نشده است. این مسئله را می‌توان با مشاهده‌ی آب شدن یك تكه یخ در ترازو تجربه نمود. اما به دلیل آنكه آب در اثر تغییر حالت، تغیر حجم می‌دهد، وزن مخصوص یا چگالی آن تغییر می‌یابد. چگالی كمیتی است كه از تقسیم وزن جسم (جرم جسم) بر حجم آن به دست می‌آید. تفاوت چگالی یك جسم، مثلاً یخ، نسبت به مایعی (سیّالی) كه در آن غوطه ور است باعث می‌شود كه یا به كف مایع سقوط كرده و یا بر روی آن قرار گیرد (قانون ارشمیدس، نك: Resnick,1/338). از این رو آنچه قدما آن را سنگین و سبك شدن اجسام بر اثر تكاثف و تخلخل می‌دانستند، امروزه تغییر چگالی اجسام به شمار می‌آید.
ب) در فیزیك امروز، تخلخل و تكاثف اجسام از منظر خُرد (میكروسكپی) نوعی تغییر فاصله‌ی متوسط اتم‌ها و یا ملكول‌های تشكیل دهنده‌ی جسم است. این فواصل می‌توانند در اثر حرارت و یا فشار، تغییر یابند كه موجب می‌شود ابعاد جسم تغییر كند. هنگامی كه حرارت بیشتری به جسم داده شود، اتم‌ها و یا ملكول‌ها می‌توانند بدون آنكه از هم جدا شوند، نسبت به یكدیگر حركت كنند و بدین ترتیب ماده در حالت مایع قرار می‌گیرد. در ادامه در اثر حرارت بیشتر، فاصله‌ی ملكول‌ها باز هم بیشتر می‌شود تا آنكه ماده‌ی موردنظر به حالت بخار و یا گاز درمی‌آید. در تمام این مراحل، تخلخل و تكاثف اجسام، براساس تعریف‌هایی كه در آغاز مقاله آمده است، از نوع حقیقی است. یعنی تغییر حجم حاصله به واسطه‌ی مخلوط شدن جسم با جسمی از نوع دیگر به دست نیامده است. همین مبنا، ملاك قضاوت‌های انجام شده در این مقاله قرار گرفته است.
ج) لازم به ذكر است كه در این مقاله تنها به بررسی دلایل تجربی مشائیان در اثبات تخلخل و تكاثف حقیقی پرداخته شده است و بررسی تنها دلیل عقلانی مطرح شده در این زمینه و ایرادهای اشراقیان بر آن، نیازمند بحثی جامع در خصوص هیولای اولی است كه این مختصر گنجایش پرداختن به آن را ندارد.

12. نتیجه

در این مقاله انواع مختلف تخلخل و تكاثف از دیدگاه طبیعیات قدیم مورد بررسی قرار گرفت و نظرات مختلفی كه در فلاسفه در مورد انواع پدیده‌های تخلخل و تكاثف و به ویژه نوع حقیقی آن بیان كرده‌اند، گردآوری و تبیین شد. از آنجا كه پذیرش یا عدم پذیرش تخلخل و تكاثف حقیقی نتایج فلسفی خاصی را به همراه دارد، مهم‌ترین دلایل عقلی و تجربی مربوط به آن مورد اشاره قرار گرفت. در پایان، دلایل تجربی مطرح شده و نیز تبیین‌های مختلفی كه در وافی به مقصود بودن یا نبودن آن‌ها ارائه شده است، از منظر فیزیك امروز مورد قضاوت قرار گرفت و نشان داده شد كه این آزمایش‌ها مؤید نظر كسانی بوده است كه تخلخل حقیقی را قبول داشته‌اند، گرچه در مواردی نتوانسته‌اند از عهده‌ی پاسخ به ایرادهایی برآیند كه به برخی از این آزمایش‌ها وارد شده است. همچنین نكات و ظرایفی كه از منظر دانش فیزیك در این زمینه وجود دارد، مورد اشاره قرار گرفته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار فلسفه و كلام اسلامی، گروه فلسفه، دانشگاه علامه طباطبایی.
2. استاد فیزیك دانشگاه صنعتی شریف.
3. التخلخل الحقیقی أن یصیر للمادة حجم اعظم من غیر زیادة شی من خارج علیه أو ایقاع فرج فیه؛ و التكاثف ضده.
4. من غیر ان یحدث فی باطنه شیء من الاكتناز.
5. به نحوی كه طبیعت جسم مقتضی آن باشد.
6. از آن جا كه قدما به تخلخل اجرام فلكی قائل نبوده‌اند (ابن سینا، الاشارات، 59/2؛ سبزواری، اسرارالحكم، 71) و فلك اقصی را قابل انبساط ندانسته‌اند. (نك: میرداماد، قبسات، 435) به نظر می‌رسد كه تخلخل كل عالم تنها یك فرض بوده است كه موافقین زیادی نداشته است و نمی‌توان آن را با فرضیه‌ی انبساط كیهانی قابل مقایسه دانست.
7. جهت بررسی سه معنای دیگر نك: سعید انواری، مدخل «كثافت»، دائرة المعارف تشیع، 13/ 590-591؛ نیز: علی افضلی، «ماده‌ی لطیف و ماده‌ی كثیف»، ص114.
8. باید توجه داشت كه امروزه فعلی مستقیماً به طبیعت منسوب نمی‌شود. بر این اساس، تخلخل و تكاثف طبیعی نیز در حقیقت از نوع قسری آن به شمار می‌آیند. بدین معنا كه آب همواره بر اثر عاملی خارجی به بخار تبدیل می‌شود.
9. باید توجه داشت كه اصطلاح تغییر ذاتی در اینجا به معنای انقلاب در ذات نیست كه امری محال به شمار می‌آید.
10. به عنوان نمونه ابن سینا می‌نویسد: «... فامّا كونه مبدأ للحركة فی الكم، فهو حال الطبیعة الموجبة لزیادة تخلخل و انبساط فی الحجم، او تكاثف و انقباض فی الحجم» (طبیعیات شفا، 33/1).
11. مشترك یقع علی اربعة معان... واحده حركة فی الكم و الاخر كیفیة و الثالث حركة فی الوضعة و الرابع وضع.»
12. «فالخفة تتبع التخلخل و الثقل یتبع التكاثف».
13. «والصلابة ففی اكثر الامر تتبع الكثافة و اللین یتبع التخلخل».
14. و البلّة هی الحالة التی للجسم بسبب انّه مع كونه غیرمقتض للرطوبة‌ هو ملاصق لجسم رطب» (ابن كمونه، 161).
15. جهت بحث بیشتر در زمینه‌ی طبیعیات قدیم و نظریه‌ی افلاك، نك: انواری، ابن سینا و...؛ همو، نظریه‌ی افلاك و...
16. پلاسما یا حالت چهارم ماده، حالتی شبه گاز است كه اجزاء آن به الكترون‌ها و یون‌ها تفكیك شده‌اند. جنس خورشید، ستارگان، شعله آتش و قوسی كه در تخلیه‌ی الكتریكی ایجاد می‌شود، همگی از پلاسما است. (Chen,1-2;Reitz,291).
17. باید یادآور شد كه استدلال عقلی مشائیان بر فرض صحت، تنها امكان تخلخل و تكاثف حقیقی را مجاز می‌شمارد و نمی‌تواند دلیلی بر وجود خارجی آن به شمار آید.
18. و مثل هذه الاشیاء یعسر علینا ضبطه بالمشاهدة» (حكمة الاشراق، 78/2).
19. ابن سینا در مورد تخلخل می‌نویسد: «چنان كه آب كه گرم شود مهتر شود» (طبیعیات دانشنامه، 9) و در مورد تكاثف می‌نویسد: «چنان كه آب كه بفسرد خردتر شود.» (همان، 10).
20. برخی از قائلان به وجود خلأ، به غلط آن را دارای قوه‌ی جاذبه دانسته‌اند (نك: انواری، خلأ از دیدگاه...، ص27).

منابع تحقیق:
1. الآمدی سیف الدین، كتاب المبین (فی شرح الفاظ الحكماء و المتكلمین)، بخشی از كتاب المصطلح الفلسفی عند العرب، د. عبدالامیر الاعسم، بیروت، المؤسسه العربیة الدراسات و النشر، 1997م.
2. ابن رشد، تفسیر مابعدالطبیعه، تصحیح: موریس بویگس، تهران، افست انتشارات حكمت، 1380ش.
3. همو، تلخیص كتاب المقولات، تصحیح: محمود قاسم، قاهرة، الهیئة المصریة العامة للكتاب، 1980م.
4. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات (به همراه شرح خواجه نصیر طوسی)، قم، نشر البلاغه، 1375ش.
5. همو، الاهیات شفا، به كوشش ابراهیم مدكور، دارالكتب العربی، قاهره، قم، افست كتابخانه‌ی آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
6. همو، التعلیقات، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه‌ی علمیه، 1379ش.
7. همو، الحدود، بخشی از كتاب: المصطلح الفلسفی عندالعرب، د. عبدالامیر الاعسم، بیروت، المؤسسة العربیة الدراسات و النشر، 1997م.
8. همو، رساله در حقیقت و كیفیت سلسله موجودات و تسلسل اسباب و مسببات، تصحیح: موسی عمید، همدان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383ش.
9. همو، رسالة فی الادویة القلبیة، بخشی از كتاب: من مؤلفات ابن سینا الطبیة، تحقیق: محمد زهیر البابا، دمشق، 1404ق.
10. همو، رگ شناسی (یا رساله در نبض)، تصحیح: سید محمد مشكوة، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، 1383ش.
11. همو، طبیعیات دانشنامه‌ی علایی، تصحیح: سید محمود مشكوة، همدان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و دانشگاه بوعلی سینا، 1383ش.
12. همو، طبیعیات شفا، تصحیح: سعید زاید، زیر نظر ابراهیم مدكور، قاهرة، دارالكتب العربی، قم، افست كتابخانه‌ی آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
13. همو، عیون الحكمة، تصحیح: عبدالرحمن بدوی، بیروت، دارالقلم، 1980م.
14. همو، قراضة طبیعیات، تصحیح: غلامحسین صدیقی، تهران، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1332ش.
15. همو، منطق شفا، تصحیح: سعید زاید، زیر نظر ابراهیم مدكور، قاهرة، دارالكتب العربی، قم، افست كتابخانه‌ی آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
16. همو، نجاة (من الغرق فی بحر الضلالات)، تصحیح: محمدتقی دانش پژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1379ش.
17. ابن كمونه، سعد، الكاشف (الجدید فی الحكمة)، تصحیح حامد ناجی، تهران، مؤسسة پژوهشی حكمت و فلسفه‌ی ایران و مؤسسه‌ی مطالعات اسلامی دانشگاه آزاد برلین، 1387ش.
18. ابوالبقا، كلیات (معجم فی المصطلحات و الفروق اللغویة)، تصحیح: د. عدنان درویش، بیروت، موسسة الرسالة، 1993.
19. ابوحیان توحیدی، المقابسات، حققه و قدم له: محمد توفیق حسین، تهران، مركز نشر دانشگاهی، 1366ش.
20. ابوریحان بیرونی، الاسئلة و الاجوبة (ابوریحان بیرونی و ابن سینا، به انضمام پاسخ‌های دوباره‌ی ابوریحان و دفاع ابوسعید معصومی از ابن سینا)، تصحیح: سیدحسین نصر و مهدی محقق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1352ش.
21. ابوالفرج بن الطّیب، تعلیقات بر طبیعیات ارسطو، ترجمه: حنین بن اسحاق، تصحیح: عبدالرحمان بدوی، قاهرة: الدار القومیة للطباعة و النشر، 1385ق.
22. اردكانی، احمد بن محمد، مرآت الأكوان (تحریر شرح هدایة ملاصدرا)، تصحیح: عبدالله نورانی، تهران: میراث مكتوب، 375ش.
23. افضلی، علی. م، «ماده‌ی لطیف و ماده‌ی كثیف» بخشی از مقاله‌ی «مجردات از نظر فلسفه و كلام و وحی»، مهدوی نامه (جشن نامه‌ی استاد یحیی مهدوی)، تهران، انتشارات هرمس، 1378ش.
24. افنان، سهیل محسن، واژه نامه‌ی فلسفی، تهران، نشر نقره، 1362ش.
25. انواری، سعید و اصغر دادابه، «ابن سینا و فلك محدد الجهات» مجله‌ی مقالات و بررسی‌ها، دانشكده‌ی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، دفتر 77‌ (2)، بهار و تابستان 1384ش.
26. همانها، «نظریه‌ی افلاك و تأثیر آن بر فلسفه‌ی اسلامی، دو فصلنامه‌ی تخصصی حكمت سینوی (مشكوة النور)، واحد خواهران دانشگاه امام صادق، سال یازدهم، شماره‌ی 38، پاییز و زمستان 1386ش.
27. انواری، سعید و عباس انواری، «خلأ از دیدگاه متكلمان و فلاسفه‌ی اسلامی (بحثی منتقدانه از منظر دانش فیزیك)، مجله‌ی مقالات و بررسی ها، سال 41، دفتر 90، زمستان 1387ش.
28. انواری، سعید، كثافت (فلسفه)، دائرة المعارف تشیع، ج13، تهران، نشر شهید سعید محبی، 1388ش.
29. بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، تصحیح: مرتضی مطهری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1375ش.
30. تهانوی، كشاف اصطلاحات الفنون، به اهتمام اسپرنگر، (كلكته، 1862م)، افست، تهران، مكتبه خیام و شركاء، 1876م.
31. جرجانی، میرسیدشریف، التعریفات، تصحیح: محمدعلی ابوالعباس، قاهرة، مكتبة القرآن، 2003م.
32. خواجه نصیر، أجوبة المسائل النصیریة (مشتمل بر 20 رساله)، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383ش.
33. همو، تجرید الاعتقاد، بخشی از كتاب كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی، تصحیح و تعلیق: حسن حسن زاده‌ی آملی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1417ق.
34. برخواه، انسیه، «جسم»، دانشنامه‌ی جهان اسلام، چ10، تهران، انتشارات بنیاد دائرة‌المعارف اسلامی، 1385ش.
35. دبیران كاتبی، نجم الدین، حكمة العین، تصحیح: جعفر زاهدی، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1353ش.
36. دینانی، غلامحسین، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه اسلامی، تهران، انتشارات حكمت، 1379ش.
37. همو، قواعد كلی فلسفی در فلسفه‌ی اسلامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380ش.
38. دهخدا، لغت نامه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1342ش.
39. رضانژاد، غلامحسین، حكمت نامه (شرح كبیر)، تهران، انتشارات الزهرا، 1380ش.
40. سبزواری، ملاهادی، اسرارالحكم، تصحیح: كریم فیضی، قم، مطبوعات دینی، 1383ش.
41. همو، شرح منظومه حكمت، تصحیح: مسعود طالبی، به همراه تعلیقات حسن حسن زاده آملی، قم، نشر ناب، 1422ق.
42. سجادی، سیدجعفر، ‌فرهنگ علوم فلسفی و كلامی، تهران، انتشارات امیركبیر، 1375ش.
43. سهروردی، شهاب الدین، طبیعیات تلویحات، تصحیح: سیدحسین سیدموسوی، تهران، نشر جابر، 1380ش.
44. همو، حكمة الاشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری كربن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380ش.
45. همو، المشارع و المطارحات، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری كربن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380ش.
46. شهرزوری، شمس الدین، رسائل الشجرة الالهیه فی علوم الحقایق الربانیة، تصحیح: نجفقلی حبیبی، تهران، مؤسسة پژوهشی حكمت و فلسفه ایران، 1383ش.
47. همو، نزهة الأرواح و روضة الأفراح (تاریخ الحكماء)، ترجمة‌: مقصود علی تبریزی، تصحیح: محمدتقی دانش پژوه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365ش.
48. غزالی، ابوحامد، الحدود، بخشی از كتاب: مصطلح الفلسفی عندالعرب، د. عبدالأمیر الأعسم، بیروت، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، 1997م.
49. فارابی، جواب لمسائل سئل منها، بخشی از كتاب: التنبیه علی سبیل السعادة و التعلیقات و رسالتان فلسفیتان، تصحیح و تعلیق: جعفر آل یاسین، تهران: انتشارات حكمت، 1371ش.
50. همو، مسائل متفرقه، حیدرآباد دكن، دائرة المعارف النظامیة، 1344ق.
51. فاضل تونی، محمد حسین، حكمت قدیم، به اهتمام: مهناز رئیس زاده، تهران، انتشارات مولی، 1386ش.
52. فخر رازی، الرسالة الكمالیة فی الحقائق الالهیة، تصحیح: سید محمدباقر سبزواری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1335ش.
53. همو، شرح عیون الحكمة، تصحیح: احمد حجازی احمد السقا، قاهرة، مكتبة الانجو المصریة، بی‌تا.
54. همو، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، قم، انتشارات بیدار، 1411ق.
55. فیاض لاهیجی، عبدالرازق، گوهر مراد، تصحیح: موسسه تحقیقاتی امام صادق، تهران، نشر سایه، 1383ش.
56. همو، شوارق الالهام، تصحیح: اكبر اسدعلی زاده، قم، مؤسسة امام الصادق (علیه السلام)، 1428ق.
57. قطب شیرازی، درة التاج، تصحیح: سید محمد مشكوه، تهران، انتشارات حكمت، 1385ش.
58. همو، شرح حكمة الاشراق (به انضمام تعلیقات صدرالمتألهین)، تحقیق: سید محمد موسوی، تهران، انتشارات حكمت، 1388ش.
59. كاپلستون، فردریك، تاریخ فلسفه (ج1: یونان و روم)، ترجمه: سید جلال الدین مجتبوی، تهران، انتشارات سروش، 1380ش.
60. گمپرتس، تئودور، متفكران یونانی، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1375ش.
61. مطهری، مرتضی، درسهای نجات، مجموعه آثار، جلد7، قم، انتشارات صدرا، 1381ش.
62. ملاصدرا، اسفار (الحكمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة)، بیروت، دار احیاء التراث، 1981م.
63. همو، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوكیة، تحقیق و تعلیق: سیدجلال الدین آشتیانی، مشهد، المركز الجامعی للنشر، 1360ش.
64. همو، الحاشیه علی الهیات الشفا، قم: انتشارات بیدار، بی‌تا.
65. ملكشاهی، حسن، ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات، تهران، انتشارات سروش، 1363ش.
66. نگری، احمد، دستورالعلما (جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون)، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1975م.
67. نوربخش، سیما، «تخلخل و تكاثف»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج14، تهران، انتشارات دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1385ش.
68. نیشابوری، قطب الدین ابی جعفر محمد بن الحسن القمری، الحدود (المعجم الموضوعی للمصطلحات الكلامیة)، تصحیح: محمود یزدی مطلق، قم، مؤسسه الامام الصادق، 1414ق.
69. هروی، محمدشریف، انواریه (ترجمه و شرح حكمة الاشراق سهروردی)، متن انتقادی و مقدمه: حسین ضیایی، به اهتمام: آستیم، تهران، انتشارات امیركبیر، 1363ش.
70. یحیی بن عدی، تعلیقات بر طبیعیات ارسطو، ترجمه‌ی حنین بن اسحاق، تصحیح: عبدالرحمان بدوی، قاهرة، الدار القومیة للطباعة و النشر، 1385ق.
71. Aristotle,Physics,Books lll and Iv,Edward Hussey,Clarendon Press,Oxford,1993
72. Chen,F. Francis,Introduction to Plasma Physics and Controlled Fusion,Plenum Press,New York,1985
73. Halliday,Resnick,Walker,J. Fundamental of Physics,8th edition,John Wiley & Sons,United States,2008
74. Reitz,J. R and F. J. Milford,Foundations of Electromagnetic Theory,3th edition,Addison-Wesley Publishing Co,United States,1979
75. Resnick,Halliday,Krane,Physics,5th edition,John Wiley & Sons,United States,2002

منبع مقاله :
مجله فلسفه و كلام اسلامی، سال چهل و ششم، شماره یكم، بهار و تابستان 1392، صص 23-53.